به همین سادگی می شود یک نفر را دیگر هیچ وقت ندید..


خانم بزرگ صفای زندگی بود. یادش همیشه هست. سه  سالی می گذرد که نیست. یک شب اما نمی شود که به خواب ام نیای‌اد و من به رویا، دست کم، زنده اش نبین‌ام...

داستان تکراری‌ست. تا بود قدرش ندانست‌ام و رفت و حسرت بر دل‌ام. یادم از روزهایی می آی‌اد که به عالم کودکی هر روز نذری می دادم برای نرفتن‌اش و زنده ماندن‌اش که بر روزهای عمرش زیاده شود. هر بیماری‌اش هراسی هول‌ناک بود به دل ‌م و امیدها به دل می پروراندم برای همیشه ماندن‌اش...

نماند و رفت...

امشب خبر پرکشیدن مادربزرگ کیامهر مهربان‌مان که آمد دل‌ام رفت. می دان‌ا‌‌‌‌‌‌‌م حال‌اش را و گریه های‌اش را .که بر خاطرات و  روزهای رفته می گری‌اد و آن که هیچ‌گاه دوباره دیدن‌اش میسر نیست. تلخی قصه همین است. به همین سادگی می شود یک نفر را دیگر هیچ‌وقت ندید...


نظرات 20 + ارسال نظر
محبوب سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:23 ق.ظ http://mahboobgharib.blogsky.com

سلام دوست عزیز و مهربان
همه مون از این مادربزرگا داشتیم ... از اونایی که با رفتنشون حسرت به دلمون گذاشتن ... همه مون دلتنگ این مادربزرگا و آدمایی هستیم که دیگه نیست مثلشون ...

منم دلم برا بی بی تنگ شده ... منم برا بی بی گریه می کنم بعضی شبا و دلم می خواد فقط 5 دقیقه دیگه ببینمش.. لمسش کنم ... ببوسمش و فقط 5 دقیقه دیگه صداش رو بشنوم و باهام حرف بزنه

فرناز سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:09 ق.ظ http://www.zolaleen.persianblog.ir

منم که دیشب فهمیدم ..دلم رفت واسه مامان بزرگم..که خدارو شکر هنوز هست.. که مادربزرگها خیلی وقتها عاشق تر از مادرهان..بچه که بودم شبها به به زور خونه میرفتم و میخواستم همونجا پیشش بمونم و یادمه وقتی بعد از چند شب پدرم من رو به زور از پله های راهرو می برد پایین و من زار زار اشک می ریختم سر برهنه لیوان آب گرفته بود دستش تو راهرو به پدرم التماس می کرد که نفس بچه ام رفت تروخدا بزار بمونه!!!!! همین الانم که مینویسم بغضم گرفته! صفای زندگین....برکت داره وجودشون...الهی که اونا که هستن برقرا باشن و اونایی که رفتن قرین رحمت

آناهیتا سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:46 ق.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

دل منم تنگ شده
اون نسل دیگه جایگزین نداره
یکی یکی دارن پر می کشن و ما در حسرت....
روحشون شاد

هیشـــکی! سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:52 ق.ظ http://www.hishkii.blogsky.com

سلام عزیز...
روحشون شاد .

نیما سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 ق.ظ

سلام
تنها میشه حسرت روزهایی که از دست رفته رو خورد ...

علیرضا سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:41 ق.ظ http://yek2se.blogsky.com/

سلام
غم خیلی بزرگیه
خیلی

وانیا سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:01 ب.ظ http://BFHVANIYA.BLOGSKY.COM

خدا رحمتشون کنه
روحشون شاد

هیشـــکی! سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:58 ب.ظ http://www.hishkii.blogsky.com

http://hishkii.blogsky.com/1390/05/04/post-109/

هاله بانو سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:00 ب.ظ http://halehsadeghi.blogsky.com/

منم دلتنگ شدم
دلتنگ تمام لحظهای شاد گذشته ... تمام لحظه های با هم بودن

تیراژه سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:13 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

مادر بزگها......مادر بزرگها....
اسطوره های تکرارنشدنی نسل ما
و ما.....هیچ.

حبیب سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:14 ب.ظ http://artooni.blogsky.com

سلام منتظر اعلام باش که بریم سر مراسم مادربزرگ

یا حق درویش



دکولته بانو سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:15 ب.ظ

روح تموم مادربزرگا و پدربزرگای عزیزمون شاد ... از دست داد عزیز خیلی بد و سخته ... خیلی ...

عاطفه چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:20 ب.ظ

«داستان تکراری‌ست. تا بود قدرش ندانست‌ام و رفت و حسرت بر دل‌ام. »

نادی پنج‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:11 ب.ظ http://ashkemah.blogsky.com

خدا رحمت کند

حمید جمعه 7 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:09 ب.ظ http://www.abrechandzelee.blogsky.com/

- از اینم راحتتره...مرگ که بزرگه...با کوچکتر از ایناشم میشه به همین سادگی یک نفر را دیگر هیچ وقت ندید...

- روحشون شاد...

آوا شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:06 ق.ظ

چقدر کامنت حمید خان زیبا بود..باکوچکتراز
ایناشم میشه بهمین سادگی یه نفر رو
دیگه هیچوقت ندید..حتی اگه عالم و
آدم دست به دست هم بدن و تو
نخوای که.....حرف نویی ندارم.
همان حرف کهنه را می زنم
که تاهستندخواب رفتنشان
را می بینیم و وقتی می
روند خواب بودنشان را..
روحشون شاد و خدابه
بازمانده هاشون صبر
بده ...............
یاحق...

تیراژه شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:59 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

کامنت حمید خان داغی به سنگینی مرگ بر دلم زد..
"با کوچیکتر از این ها هم میشه یه نفر رو دیگه ندید"
ای وای.... ای وای
داغ زدنیه آیا؟..راستش فعل مناسب تر به ذهنم نرسید

پیشی شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:23 ق.ظ http://pishinebesht.blogsky.com

نمی دونم این حس نوستالژیک فقط به خاطرات خود ما برمی گرده یا به یک تماس بلاواسطه با وجود فرد از دست رفته هم می شه فکر کرد ... وجودی که البته دیگه موجود نیست.

سمیرا یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 ب.ظ http://nahavand.persianblog.ir

به همین سادگی عزیزانمان می روند و ما می مانیم و یک دنیا دلتنگی بر غفلتهایی که کرده ایم....کاش هرگز نبودیم

تیراژه (مهرداد) دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:09 ق.ظ http://www.teerajeh.persianblog.ir

سلام جناب پژوم

جمله ی آخر جان مطلب بود...
به همین راحتی میشه یک نفر را هیچ وقت ندید....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد