خوب ایم... همین...




دل‌ات که خوش می‌شود و تن به یله‌گی و آسایش می‌دهی گمان‌ات می‌رود که به مقصود رسیده‌ای و آرامشی را جسته‌ای که روزها در طلب‌اش دست به آسمان داشت‌ایم. لختی که بگذرد دل‌ات برای دل‌تنگی‌های‌ات، دل‌مرده‌گی‌های‌ات، غریبی‌ها و بی‌حوصله‌گی‌های‌ات تنگ می‌شود انگار. برای سال‌ها و روزها که این‌گونه زیسته ای و خو کرده ای به ثانیه‌های‌اش...

ننال‌ایم روزگارمان نمی‌گذرد. دنیا هم که به کام باشد گویی کام دل فراهم نیست. روزهای خوبی‌ست. مثل زیبایی‌های شهر فرنگ که همیشه گفته‌ام خوب است اما از آن ما نیست، این خوشی‌ها هم از آن ما نیست. غریب می‌شویم. دل‌مان می‌گیرد. آسمان‌مان انگار همیشه ابری‌ست...



نظرات 21 + ارسال نظر
پریسا جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:32 ب.ظ http://www.parisaeftekhar.blogfa.com

نکند اندوهی برسد از پس کوه !
همیشه برام سوال بوده که آیا خو نگرفتیم به این که باید اندوهی در پی خوشی هامون باشه و این تفکر هست که باعث می شه در انتظار اندوه باشیم ؟

پریسا جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:33 ب.ظ http://www.parisaeftekhar.blogfa.com

بازم یادم رفت بگم
سلام :)

جزیره جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:05 ب.ظ

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

برادر تخدیر یعنی چی؟

جزیره جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:13 ب.ظ

ای برادر جان داغ دل مارو تازه کردی، دل ما دیربه دیر خوش میشه و روزای دل مردگیمون بیشتره.
اسمان ما هم همیشه ابری ست

جزیره جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:22 ب.ظ

تخدیر=سست کردن(تو فرهنگ معین)
دهخدا هم که الحمدلله فیلتر شده.

بعد انتظار فقط تخدیر است یعنی چی؟

سلام...
انتظار مثل یک مخدر سست مان می کند و گمان مان که چاره درد است و نیست..

طاهره جمعه 13 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:49 ب.ظ

شکر که بودن را حس میکنی... آسمان دلت همیشه آرام... آرام ِ آرام... آفتاب و ابر رفقای دیرینه اند.... شکر که هستی و هستی ات به وصف می‌آید آنهم به این زیبایی....

دکتر پرتقالی شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:57 ق.ظ http://dr-orange.blogfa.com

ننالیم که زنده نیستیم

هیشـــکی ! شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ب.ظ http://www.hishkii.blogsky.com/

خوبه که خوبین و خوبیم حتا به ظاهر!!!!!!

[ بدون نام ] شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:13 ب.ظ

یله‌گی‌هامان نه از رهایی است که از بی عار شدن روح و تن‌مان است و خو گرفتن به خمار سیاره رنج، رهایی، رهایت می کند؛ این یله‌گی لاکردار رنجور....و چنین است که آسمان ببارد یا نبارد دلت می‌خواهد هی ببارد....

از خاک کمتریم شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:14 ب.ظ http://dusty.blogsky.com/

یله‌گی‌هامان نه از رهایی است که از بی عار شدن روح و تن‌مان است و خو گرفتن به خمار سیاره رنج، رهایی، رهایت می کند؛ این یله‌گی لاکردار رنجور....و چنین است که آسمان ببارد یا نبارد دلت می‌خواهد هی ببارد....

آوا یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:51 ق.ظ

که گرروزی کاممان را ز
دنیا بستانیم...دنیا
را از ما خواهند
ستاند......
یاحق...

وانیا یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 ق.ظ http://BFHVANIYA.BLOGSKY.COM

میخوام خودمو گول بزنم
خوبم
خوبم
خوبم

اسفندیار یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:56 ب.ظ http://coldsilent2011@yahoo.com

درود بزرگوار...
تارنمای زیبایی داری...خوشحال میشم بهم سر بزنی...

با تبادل لینک موافقی؟

تندرست وبیدار باشید.
[گل][گل]سکوت سرد[گل][گل]

مرضیه یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:07 ب.ظ http://www.bglife.blogsky.com

همین که خوبی کافی است.. دیگر چون چرایش مهم نیست...بگذار از بی عاری تن و روح باشد

[ بدون نام ] یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:58 ب.ظ

ایکاش در مورد عید قربان یه آپ میزاشتی. دوس داشتم نوشته تو در موردش میخوندم ،اخه دلم هوای یه دلنوشته رو کرده نسبت به فردا،البت نمیدونم معتقد هستی یا نه و این حرفا.

راستی سلام

جزیره یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:58 ب.ظ

ای ووی اسمم جا موند

دکولته بانو دوشنبه 16 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:01 ق.ظ

عزززززززززیییییییییییییییزم ... نمی دونم چندین بار این آرزو رو برات داشتم اما: ایشالله همیشه شاد باشی و لبت خندون رفیق ...

فاطمه شمیم یار دوشنبه 16 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:57 ب.ظ

سلاممممم
....
همین..آرامش هم که هست...انگار یه چیزی بازم کمه...
دلتنگ دلتنگیامون میشیم...دلتنگ بی قراری های بی امان...

سهبا دوشنبه 16 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:02 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

آسمان دلمان همیشه ابری ست و آنقدر عادت کرده ایم به آن که آفتابی اش را بر نمی تابیم ...
دل ات که خوش می شود .....

سلام بزرگوار .

پیشی جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:49 ب.ظ http://pishinebesht.blogsky.com

دریاب دمی که با طرب می گذرد ...

از خاک.... چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:07 ب.ظ

..................یا
او
نشان
ندارد...
مرغ سحری بود که باید برود، برود و برود تا عشق را بیاموزد ز پروانه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد