روزهای حراج کردن درد در میان هزار سطر سیاه
روزهایی که خسته ام، خسته، خسته از آه های گاه به گاه
توی این جاده ها نمی بین ام دست تو در میان دستان ام
سرد و گرم زمانه را بچش ایم، در میان هزارها خم راه
توی دست ام شراب شیراز و روی لب داغ آتشی از تو
آتش و مستی و جنون و دریغ، زیر سوسوی بی حرارت ماه
دود سیگارهای پی در پی که خرابی نصیب مان می کرد
پیک هایی که می زدیم به هم... به سلامت رفیق نیمه ی راه
رقص تو در میان دستان ام که کمی بعد جای خالی بود
من و ویران شدن، اثیری و یاس و همین حرف های بدبیراه
جاده را که همیشه می رفتی قطره اشکی پی ات روان می شد
خشک خشکاند گونه هام ببین، خاطرآسوده باش در این راه...
دود سیگارهای پی در پی که خرابی نصیب مان می کرد
پیک هایی که می زدیم به هم... به سلامت رفیق نیمه ی راه
همچین اشک اومد....
سلاممم جناب پژوم عزیز
..........
روزهای حراج کردن درد در میان هزار سطر سیاه .....
...
اشک می خواهیم..اشک..
رقص تو در میان دستانم که کمی بعد جای خالی بود.........
واسه آدمی مثل من این بیت یعنی م یتونم کل امیر اباد رو از اول تا تهش نه نه تا میدون انقلابش پیاده گز کنم
بی نهایت زیبا بود
واقعا آفرین به این قلم.
من می خوام به خونهءخدا برم
اگه میخونه نرم کجابرم؟
.....
آخرش مستای میخونه به دادم میرسن
«آخ! مرجان، عشقِ تو منوُ کشت...»
این رو این بار طوطی به مرجان میگفت، وقتی که دیگه داشیِ شهر، تیزی در پشت وُ زخم بر دل، وسط میدون شهر، شب عاشورا، خوناش رو بارون برده بود، همه جا...
حق این سوکنوشته ات خیلی بیش از اینهاس:
"عالم از ناله عشاق، مبادا، خالی
تو واقعا قلم بی نظیری داری... وقتی از عشق میگی یگانه تر هم میشه
این سبک شعرو کمتر خوندم از شما(حالا انقدر چقدر خوندم از شما!!!) . روانی و سادگیش خیلی دلنشین بود.
زیباست , هر چند غم انگیز ! اما از عشق گفتن , همیشه زیباست ...
سلام . ممنونم بزرگوار .
شامِیتی، قشنگ بود...
- جسارت استاد عزیز، اما این "شامیتی" لفظی ست که حسین پستا برای خطاب قرار دادن اخوان استفاده مینموده. با یاد این لفظ ، یاد شما و مهربانی و مهمان نوازی ات میوفتم.
چقدر قشنگ بود مهدی جان...
چه پستی...به
همم ریخت..
بدجور بهمم
ریخت.....
یاحق...
مثل همیشه لذت بردم
رقصه من در ثانیه های بی تکرار
سلام...همین گونه های خشک تبدار حکایت از آتش زیر خاکستری داره که خدا میدونه کی فوران کنه ... یاد آهنگ چشم من داریوش میفتم ....
کاش ...
آه های من هم گاه به گاه بود و همیشگی نبود...
خیلی قشنگ نوشتید...
بی بهونه...
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
تو گذشتی و گذشت انچه تو با ما کردی
تو برو با دگران وای بحال دگران
بهار؟
ما عادت داریم خودمونو گول بزنیم
سلااااااااااااااااااااااااااااااااام
ببخشید میشه من در مورد پست چیزی نگم؟!
میشه فقط بگم ایشالله یلدای خوبی رو بگذرونی
کسی دستــهایت را نمی گیرد
در جیبــــت بـــگذارشان...شاید
خاطره ای ته جیبت مانده باشد
که هنوز گرم است....
بی بهونه...
زیبا از نظر مفهوم و رعایت قوانین شعری ... تبریک
در شرط روی ماهت من باختم به دنیا
اما عجب که دل باز فکر قمار دارد...
یکنفر در همین نزدیکی ها
چیزی
به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است ...
خیالت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببند
یکنفر برای همه نگرانی هایت بیدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیا
تنها تو را باور دارد
بی بهونه...
خیلی زیبا
کاش جای حسرتی که نوشیدی جای آن همه شراب پی در پی
جای آه های گاه به گاه که به راه های رفتنم نمودی هی
کاش جای بوسه های اشک آلود که زدی بر سپیدی تن سیگار
کاش و ایکاش ها که می گفتی در خیال های شب به شب بیمار
جای این سراب نمور دلتنگی جای هر چه هست و نباشدش رنگی
باز هم مرا مرا به رقص بدار تا که شک نبرده ام که دلسنگی!
حاضر جوابی مرا به بزرگی خودتان ببخشید. شعرتان شور برانگیخت!