مرثیه برای یاران رفته...



هیچ ندادیم و هیچ نستاندیم. عمری به پای هم سوخت ایم و سوزاندیم و همه بر باد...

بی یادی رفت اند. بی وداعی حتی. گفتنی ها بود اما گوش هایی دیگر شنیدشان. با ما نگفت اند...

بهتی بر جای مانده تنها. نه حسرتی و آهی و دریغی. فاجعه بی رحم تر و نامنتظرتر از آن بود که غمی و نم اشکی بدرقه اش کن ایم...

افسون زده گانی را ماننده ایم که طوفان حادثه ای بیخ هر چه درخت آبادی شان را از جای برکند و تا هیچ روز چشم انتظاری بهارشان به انجام نیاید...

چه بر می آیدمان؟ گزیری نیست...

...

...

...


نظرات 36 + ارسال نظر
کاتیا دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:50 ب.ظ

مرگ تنها ماهیتی است که از آن گریزی نیست...
و همین ناگزیر و ناگریز بودنشه که زندگی ها ی ما رو به این شکل درآورده و حتی بهش شکل داده...
یادشون گرامی.همه ی رفتگان.

منم همیشه یاد اون زلزله می افتم.شروع تلخی بود برای زمستان اون سال.

نیما دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:11 ب.ظ http://www.akhare-khat.blogsky.com

آنان که رفته اند،کاش میدانستند که ما را نیز هوای رفتن بود با آنان.

هیشکی! دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:17 ب.ظ http://hishkii.blogsky.com/

قرار نبود هر چه قرار نیست باشد قرار بر بیقراری بود و بس ..

فاطمه دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:01 ب.ظ

سلامممم
...آخ امان و صد امان....از
گفتنی ها بود اما گوش هایی دیگر شنیدشان....
معرکه بود جناب پژوم...هوای دل رو بهم میریزه اساسی......

آوا دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:26 ب.ظ

همه ء این ها می گذرد و تنها
می ماند عمری حسرت و
اندوه از ناگفته ها...وسوزش
اشکی که هرازگاهی از یاد
آوری نامی و خاطره ای از
گوشه ء چشم رقصان به
پایین می ریزد...........
یاحق...

نرجس دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:38 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

بهتی مانده بر جای , نه حسرتی و آهی و دریغی ...

سلام بزرگوار . امان از اینهمه دلتنگی ... امان از اینهمه بی قراری ....
برقرار باشید و آرامش قرین لحظه هایتان .

رضا فتوحی دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:49 ب.ظ

سلام رفیق
بهار هم می آید...
چه به انتظارش نشسته باشی و چه در حال و هوای پاییزی ات مانده باشی...

از خاک کمتریم سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:20 ق.ظ http://dusty.blogsky.com/

سلام دوست: گفتم شاید این مناسب باشد اینجا را:
بیهوده مرگ
به تهدید
چشم می دراند
ما به حقیقت ساعت ها
شهادت نداده ایم
جز به گونه این رنجها
که از عشق های رنگین آدمیان
به نصیب برده ایم
چونان خاطره ئی هر یک
در میان نهاده
از نیش خنجری
با درختی
...
(احمد شاملو)
...قول نیز در یاد است دوست جان..این روزها دنیا به گرفتاری خاصی گرفتارم کرده...خلاص که شدم و دست به سرش که کردم..چشم..

فرناز سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:12 ق.ظ http://www.zolaleen.persianblog.ir

نه انکه آدم سرخوشی باشم دیدم به جهان این نیست ..ولی دیدگاهم به آدمیان در این جهان می تواند این باشد

محبوب سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:59 ق.ظ

نمی دونم چی بگم ... فقط می دونم خیلی حس بدی دارم از خوندن این پستت...
ما تو این دنیا فقط دلمون رو به رفاقتامون و همدلی های دوستانه خوش کردیم، اگه یاران هم بروند بی هیچ وداعی و حتی حرفی ... دیگر دلخوشی نمی ماند... خدا عاقبتمان را به خیر کند

می نو سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:15 ب.ظ

هنوز داغیم ... من از اون لجظه ی سرد شدن می ترسم....وقتی که می فهمم چه چیزهایی رو از دست دادم

دکولته بانو چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:51 ب.ظ

سلام رفیق هنوز و همیشه ام ... چقدر رضا خوب گفته که ...
بهار هم می آید...
چه به انتظارش نشسته باشی و چه در حال و هوای پاییزی ات مانده باشی...

از خاک کمتریم پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:30 ق.ظ http://dusty.blogsky.com/

چه سوکی بود..چه سوکی....روزهایی که مرگ آب و نان ما بود در روزنامه و باید گزارش می‌نوشتم از مرگ‌های چنین سوزناک.....وقتی از خاک‌شان درآوردیم، نمایش دادیم و دوباره و این بار همراه با یادشان دوباره زیر خاک‌شان کردیم...بعد هرکه رفت سر کار خودش...همین...

عاطفه پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:03 ب.ظ http://hayatedustan.blogsky.com/

چقدر تلخ بود-

el2ra2 پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:13 ب.ظ http://www.setareyesiah.mihanblog.com

تازه حکمت بازی های کودکی را می فهمم
زووووووووووووو تمرین این روزهای نفس گیر بود . . .

پریسا یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:30 ب.ظ http://parisaeftekhar.blogfa.com

مرثیه گفتن را هیچ وقت نیاموختم.... همیشه و همیشه تنها اشک بوده که بی صدا و حتی بدون دم برآوردنی جاری بوده .....

مرثیه ات زیبا بود

پریسا یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:31 ب.ظ http://parisaeftekhar.blogfa.com

و....... البته که اشکهای مرا جاری کرد

دل آرام دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:20 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com/

او که رفت ، یار نبود
به اشتباه یار خواندیمش ...

مرضیه دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:33 ب.ظ http://www.bglife.blogsky.com

مشکل از گوش همیشه نامحرم ما بود یا چه نمی دانم...راست می گویید گفتنی هایی بود...

طاهره دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:58 ب.ظ

حکایتی است این... قاصدک اخوان زمزمه این روزهاست....

ری را سه‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:44 ق.ظ http://narenjestaan.persianblog.ir

به نظر من هم کامنت آقای فتوحی خیلی مناسب پست شما بود

برای دخترم سه‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:41 ب.ظ http://barayedokhtaram.blogfa.com

تلخه اما به طرز عجیبی واقعیته ...

کورش تمدن چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:25 ب.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
غرض از مزاحمت عرض ادب بود و فیض بردن از نوشته زیبایتان
ارادات دارم قربان

کلاسور یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:58 ب.ظ http://celasor.persianblog.ir

هیچ چیزی جز نگاه کردن و حسرت خوردن و آه کشیدن ازمون بر نیاد یه وقتایی !

تیراژه دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:05 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

سلام جناب
چقدر رفیع...چقدر بهت آور...چه پر شور...چه بی رمق...
چقدر آشنا بود این ..چقدر...

میتینگ انلاین دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:58 ق.ظ http://meetingonline2.blogfa.com

سلام
خودت جواب خودت رو دادی
با همه ی این حرف هاُ بازم جواب اون شعر بغل وبلاگته
خنک آن قمار بازی...
می دونم که می دونید چی می گم.

azadeh چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:04 ب.ظ http://arghavan000.blogfa.com/

گفتی دوستت دارم و من به خیابان رفتم فضای اتاق برای پرواز کافی نبود

تیراژه شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:46 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

سلام جناب
کجایید؟
کماکان خرامان در کوچه ی یادش؟
یا ابری گرفته در آسمان خیالش؟
هر چه هستید بر این منزل نیز نگاهی..نیم نگاهی..که یاران دق الباب می کنند..و چشم انتظارند

دکولته بانو یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:25 ق.ظ

حاجی جون یه تکون ... حاجی جون دو تکون ...

آوا یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:23 ق.ظ

صدای باد لای درختان کاج
بگوش میرسد...این یعنی
زندگی جاریست حتی اگر
در کوچه ساران رهگذری
طی ِ طریق نکند.........
درب زمستان کم کَمَک
بسته میشود......نود
کوله ء سنگین از تهی
اش را برگرفته.......
لبخند ِ گرم میخواهد
چشم انتظارش مَنِه
برایش دستخطی
توشه ء راه نما....
منتظر است......
منتظریم.........
یاحق...

رضا فتوحی چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:45 ب.ظ


مغنی نوای طرب ساز کن
به قول وغزل قصه آغاز کن
که بار غمم بر زمین دوخت پای
به ضرب اصولم برآور ز جای
مغنی نوایی به گلبانگ رود
بگوی و بزن خسروانی سرود
مغنی از آن پرده نقشی بیار
ببین تا چه گفت از درون پرده‌دار
چنان برکش آواز خنیاگری
که ناهید چنگی به رقص آوری
رهی زن که صوفی به حالت رود
به مستی وصلش حوالت رود
مغنی دف و چنگ را ساز ده
به آیین خوش نغمه آواز ده
فریب جهان قصهٔ روشن است
ببین تا چه زاید شب آبستن است
مغنی ملولم دوتایی بزن
به یکتایی او که تایی بزن
همی‌بینم از دور گردون شگفت
ندانم که را خاک خواهد گرفت
در این خونفشان عرصهٔ رستخیز
تو خون صراحی و ساغر بریز
به مستان نوید سرودی فرست
به یاران رفته درودی فرست

جزیره سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:35 ب.ظ

سلام
این کامنت صرفا جهت یاداوریه تاریخه

برادر جان کجایی؟سلامتیت آرزومونه

جزیره چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:54 ب.ظ

سلام مجدد

پرچونه پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:44 ب.ظ

خیلی وخت است که دیگر صاب خانه آپ نمی فرماید؟
دل و دماغ را یکجا ندارد؟


هرجاکه هستید موفق باشید

پریسا جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:59 ب.ظ http://vahhm.blogfa.com

خیلی چیزا خیلی سختی......اما گریزی نیست!
به روز کردم.

پریسا جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:01 ب.ظ http://vahhm.blogfa.com

تصحیح:خیلی چیزا خیلی سخته!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد