در پست قبل کامنتی دریافت کردم حاوی جملهای که گویندهاش را «کوروش کبیر!!!» گفته بود و تبلیغ ایمیل ایرانی میکرد. پاسخاش را به اظهار تاسفی دادم.
این روزها میهنپرستی از در و دیوار میبارد. آن هم یا عنایت به موهومترین و بیهویتترین نوع آن که شوق وصفناپذیر و کوتهبینانه و البته عافیتطلبانه به تمدن پیش از اسلام باشد.
آن هم از سوی کسانی که نه به خود زحمت اندک مطالعهای و نگاهی به تاریخ میدهاند و نه بار هزینههای نوعی دیگر از همین ملیگرایی را بر دوش خرد خود متحمل میشوند که مثلا نامی از مصدق و دیگر شهیدان راه آزادی بدهاند که از کوروش و داریوش و امثالهم هم نزدیکترند و هم دانستهتر.
حاصل این میشود که ملغمهای میسازند از کوروش و امام زمان و تحویلمان میدهاند و اینگونه در به رویمان میبندند که با دنیا سر جنگ داشته باشاید یا فی المثل ایمیل ایرانی بر گزیناید.
که عربها بر بادتان دادند نه آنها که اکنون بر گردهتان سوارند و در ایرانی بودنشان هیچ شک نیست.
قدری بیندشایم. ما عاشق خاکمان هستایم که هیچ کداممان همه گوشههایاش را حتی به چشم ندیدهایم و دشمن انسانهایی که هیچ از آنها نمیدانایم جز کینه ای که نادانسه با پدران چند هزار سال پششان بر دل داریم.
یادمان نرفته است که روزهایی پیش از این با همین مزخرفات کرور کرور جوان بر روی مین میفرستادند و عاقبت خاک و ما فیها نصیب همانها شد که طلای زرد و سیاه به یغما میبرند از آن و دیرگاهست بر خوان نعمت کوتهاندیشی ما نشستهاند و ما همچنان دلخوش به دشمنی با عربایم...
سلامم جناب پژوم عزیز
...موافقم که همیشه در همه ی دوره های تاریخی..مخصوصا دوره های آخر و معاصر...ضربه اصلی رو از همون نداشتن آگاهی
..کوته اندیشی..نداشتن بینش حقانی..نداشتن تفکر ژرف .. تقلید و افراط و تفریط خوردیم و این قصه همچنان ادامه داره و زورگو های داخلی همجنان بر گرده سوار..
من با کوروش و عقایدش موافقم و لیکن اونم مثل همه ی مسائل مثل مسائل اسلامی گاهی میشه دست آویز و دست مایه افزاط و تفزیط...
سلام دوست خوب ام...
عقاید کوروش به راستی چیست که با آن ها موافق یا مخالف باش ایم؟
این که با انسانی موهوم که به گواهی تاریخ نصفه و نیمه و برخی کتیبه ها که جای شک شبهه فراوان است موافق باش ایم یا مخالف به نظر قدری دشوار است.
وقتی به راحتی نمی توان درباره حقایق تاریخی که به لحاظ زمان بسیار به ما نزدیک ترند و هنوز شاهدان ان زنده و حی و حاضرند به نتیجه ای یقینی رسید چه گونه است دست یافتن به حقیقت مثلا عقاید کسی که هزارن سال با ما در فاصله تاریخی ست؟
سلامم دوباره
نمی دونم شاید منظورم رو خوب نرسوندم..اصلا تاکیدم رو اسم نیست.و یا حتی قبولی بی چون و چرا به صرف اسم... یا تاکید صفر و صدی...صد البته درک آدمایی که فاصله نزدیکتری به ما دارند منطقی تر و کمک کننده تره..
...ولی مشکلی تمی بینم اگه مثلا حرفی به عقل و منطق و احساس و درونم نزدیک باشه بپذیرمش...
حالا کوروش باشه..عیسی باشه...محمد باشه..مولانا باشه..
حافظ باشه ..یا یه دوست روشن بین و حقیقت بین الان همین زمان.........
باز هم سلام...
پایدار باشاید...
*یادمان نرفته است که روزهایی پیش از این با
همین مزخرفات کرور کرور جوان بر روی مین
میفرستادند و عاقبت خاک و ما فیها نصیب
همانها شد که طلای زرد و سیاه به یغما
میبرند از آن و دیرگاهست بر خوان نعمت
کوتهاندیشی ما نشستهاند و ما همچنان
دلخوش به دشمنی با عربایم..........
*
دقیقا..خیلی دوس دارم بدونم ایناییکه
انقدر دم از وطن پرستی میزنن چندتا
شون اگه کسی به ناموسشون به
وطنشون دست درازی بکنه سینه
سپرمیکنن و میرن جلو.........کم
گل ِپرپرشده وجوون نگرفت ازمون
اون جنگ تحمیلی لعنتی........
که آخرشم شانس آوردیم اون
قطعنامه امضاشد....مِن بعدم
همینه..نمیدونم چراخیلیامون
یاد گرفتیم که حرف بزنیم و
پای عمل که برسه دستمال
سفیده رو به سر درخونه ها
مون آویزوون میکنیم.......
کاش یاد بگیریم که نه فقط
واسه وطن پرستی بلکه
واسه خیلی آرمان های
دیگمون هم مرد عمل
باشیم ونه پایهء حرف..
یاحق...
سلام دوست خوب...
مصیبت همینجاست که از اثر همین حرفها مرد عمل هم پیدا میشود. دشمن میتراشاند و دوستان را به جاناش میاندازند و خود قهقهه مستی و شادی سر میدهاند...
سلام
اقای پژوم الان یعنی شک شما در حقیقی بودن کوروش کبیره؟ اخه گفتین انسانی موهومی، خب در اون صورت به واقعی بودن همه ی ادمای قبل از ما باید شک کرد دیگه.هوم؟یعنی چه تضمینی هست که پیغمبرا موهومی نباشن؟یا مثلا نادر شاه موهومی نباشه؟
ولی خب به نظرم اینطوری که نمیشه نگاه کرد
راستی یه سوال دیگه داشتم.الان کدملی رئیس جمهور اینا به چه دردمون میخوره؟
سلام دوست...
موهوم بودن لزوما به معنای نداشتن تشخص تاریخی نیست. به معنای آمیخته شدن وهم و خیالات با حقیقت تاریخی هم هست. درباره انسانی که دوهزار و اندی سال پیش میزیسته نمیتوان وهم را از خیال به این آسانی بازشناخت. قصه این است که بزرگمردانی همین نزدیکیها میزیستهاند و میزی اند که با آن که از کوروش ملیترند گاه نامشان هم به گوش این میهن پرستان نخورده است.
کد ملی حضرات را برای کسانی گذاشتهام که گویی یادشان رفته است چکمههای همین ایرانیان بر گونهشان سنگینی میکند نه قومی دیگر...
کی توان بربط زدن در گوش کر؟؟؟؟
سلام...
مردم اندر حسرت فهم درست...
سلام رفیق خوب
فکر کنم اگه این سه موضوع رو از هم جدا کنی، بهتر بشه قضاوت کرد:
1- درسته که اونچه از تاریخ ایران باستان می دونیم آمیخته به وهم و خیاله. اما تقریبا در مورد تمام اقوامی که پیشینه ای چندین هزاران ساله دارند چنین امری صادقه. فکر نمی کنم ضرورتی به انکارش باشه. حداکثر میشه به عنوان تاریخ اساطیری بهش نگاه کرد و نگهش داشت. اگر از زاویه ی برون دینی هم به گذشته ی اعراب نگاه کنیم. خیلی ها به داستان ابراهیم، اسحاق، یوسف و ... به دیده ی تاریخ اساطیری نگاه می کنند تا حقایق تاریخی. فکر می کنم نیازی به تایید و انکار این موضوعات نیست.
2- پیش از انقلاب 57 یکی از وجوه مشترکی که بین اکثریتی از ایرانیان وجود داشت و مرحوم شریعتی در به وجود آوردنش خیلی موثر بود این بود که دوای درد ما بازگشت به خویشتنه. ایشون این خویشتن رو در 1400 سال پیش و تاریخ صدر اسلام توصیف کرد و انصافا موفق هم بود. حالا بعد از چندین سال یه سری دوباره همون حرف رو دارند تکرار می کنند تنها این خویشتن رو به جای 1400 سال پیش 2500 سال پیش تصویر می کنند. فکر می کنم باید جدای از علاقه ای که مثل مردم هر کشور دیگه ای به گذشتمون داریم در این مورد دقیق بشیم.
3-در مورد نگاه به اعراب فکر می کنم چیزی که هست حس میهن پرستانه نیست. اون چه که می بینیم ترکیبی از نژادپرستی و سرخوردگی تاریخیه. که هر دو از مشکلات جدی فعلی ایرانه که میشه جدا در موردش حرف زد.
سلام عزیز دل...
۱-اگر تنها نگاهی اساطیری به این بخش از تاریخ داشته باشایم جای بحث نیست که نه تنها ضرر و ضربهای نمیبینایم بلکه شاید بتوان از این داستانها منافعی نیز کسب کرد که شاید کمترین آن لذت بردن از گونهای داستان باشد. مشکل اینجاست که نگاه دوستانمان به هیچ روی اسطورهگونه نیست که به این موهومات چونان حقیقتی محض مینگرند.
۲-گمانام نمیرود ضرورتی به بازگشت باشد و انچه مرحوم شریعتی و امثالهم کردند راامروز همه شاهدیم که چه بر سرمان آورد( با احترام به ان بزرگمرد و اندیشههایاش و اذعان به این که این از نتایج ناخواسته آن اندیشههاست)بگذریم که تفاوت است میان بازگشت به دورانی معلوم و تاریخی که هزاران سند و متن از آن به جا مانده با بازگشت به دورهای که تنها وجه معلوماش چند کتیبه و بنای ادعاییست.
۳-بیان این ترکیب به غایت موشکافانه و دقیق است.
دوست جان!...:
اصولا و عموما:
سختگیری و تعصب، خامی است
تا جنینی، کار! خونآشامی است...
در این سرزمین، تا در مرحله جنینی اندیشهایم، یا به تطهیر سراسر مردمانی که چندصدسال به غارت مال، جان و مرام سرزمینمان پرداختند( به گواهی دو قرن سکوت زرینکوب) پرداخته و البت اخلاق کرم خورده پایان دوره ساسانی چنین اجازتی می داد، می پردازیم و یا به جنگ با آنان و بعدترهای همان مردمان که خود درحال عبور از مرحله جنینیاند رفته و سراسر خدمتشان به تمامی تمدن اکنون بشری مدیونش است، میرویم! این قصه که نوشتی چندین فصل مجزا داشت و البت که درد داشت، بهویژه کرور کرور جوان سرزمینم که اگر چند غیرتمندشان هنوز مانده بود، ثروت و حرمت سرزمینم اکنون چوب حراج نخورده بود به دست آنان که در روزگار باران آتش، از دور دستی بر آن داشتند و امروز در نبود میانداران، معرکه گیر پهلوانی ها شدهاند، تو که شیوا می نویسی، کاش هر قصه را جداکنی..جدا تا داوری نیز ساده شود ...
سلام عزیز دل...
بارها اندیشدهام که میان فریاد کردن و تحقیق یکی را برگزینام. اینجا قصدم محققانه نوشتن نیست فیالحال. قصدم تنها فریادیست. هر چند که در پاسخ دادن به دوستان سعیام است اصول استدلال را رعایت کنم.
تعصبی ندارم جان رفیق. به جان میآیام که میبینام خلق خدا مقلدانه و کور به راهی میروند که هیچ از آن نمیداناند و این گونه ملعبه میشوند و آلت خودکامگی...
چقدر دلم میخواست کسی این موضوع رو شروع میکرد ولی میترسیدم از چیزی .... که دیدم آتشت در هیزم تر در نمیگیرد و آیینه داری در محلت کوران ! ولی باز هم سعیتون مشکور حضرت سلطانی
سلام رفیقام...
از دل تو در دل من نکتههاست
وه چه ره است از دل تو تا دلام...
من که ناسیونالیست نیستم ... حاشا و کذا! ولی اگه قرار به آگاهی بخشی باشه اول از همه به جای زدن تو سر این کورش مادر مرده و اون داریوش فلک زده ترجیح می دم از «نمونه های دم دست تر» شروع کنم ... چه مصدق باشه چه شریعتی - از باقی علما صرف نظر کنیم!
سلام پیشی خان...
شما بحمدالله از هفت دولت آزادید در زدن بر سر این و آن اما چنانکه باری دیگر گفتام:
خطا بر بزرگان گرفتن خطاست...
سلام
یاد این صحبت سید محمد خاتمی عزیز افتادم که میگفت :
ایران مسلمان شد اما عربی نشد ... ولی مصر هم مسلمان شد و هم عرب ...
حنده ام میگیرد با مرور این جمله .... گوینده سید محمد خاتمی است ... اصالتش سید است و ایران میزبانشان ...آنگاه هی دم به دم از ایران و ایرانی بودن حرف میزد و چه سوت و کفی هم که برایشان نثار نکردند خیلی ها ...
انسان ، انسان است هیچ قومی بر دیگری برتری ندارد ... ما تا مادامی که اینچنین خود شیفته و ... هستیم در تسلسل سیاه حماقت خواهیم ماند ...
عرب و ترک و فارس و آنگلوساکسون و سرخپوست و مغول و ... همه خوبند تا زمانی که خودشان را برتر از دیگران ندانند.
با وجود کوله سنگین فرهنگی که به دنبال می کشیم و هویت 3گانه ایرانی - اسلامی - مدرنی که داریم ، به نظر می رسه هر از گاهی یکی از اینها سنبش پر زور تر می شه و قد علم می کنه. لابد الان هم نوبت اون هویت اولی هستش !
کاملا موافقم با حرفتون
جانا سخن از زبان ما میگویی...
به قول صادق زیبا کلام...من فقط به چیزهایی که کسب کردم افتخار میکنم...مثل دینم...
سلام دوست...
قدم به خیر...
جمله زیباییست و البته حقیقتیست...
سلام آقای پژوم
من شیفته قلمتون شدم.تا اونجایی که وقت اجازه می داد پست هاتون رو خوندم و لذت بردم. با اجازه لینکتون می کنم.
سلام عزیز دل...
لطف دارید به بنده....