زیر پوست شهر...

 

 

ساعت ۱:۳۰ پس از نیمه شب. میدان فردوسی... 

 

گوشه شمال غربی: 

یک نفر که جنسیت‌اش چندان معلوم نیست کنار خیابان ایستاده و انبوه ماشین و موتورسیکلت در رقابتی تنگاتنگ بوق و فریاد راه انداخته‌اند... 

 

گوشه جنوب غربی: 

یک نفر که دیگر قیافه‌اش چندان به آدمی‌زاده نمی‌ماند سیخی فرو کرده و از صندوق صدقات اسکناس بیرون می‌آورد. نگاه هیچ‌کس را نمی‌بیند. کاملا آرام و مطمئن... 

 

گوشه جنوب شرقی: 

یک نفر زیر اندازی گسترده و روی‌اش تا بخواهی الکل و وافور و قس علی هذا در معرض دید است. نادیدنی‌ها را خودتان خیال کن‌اید... 

 

گوشه شمال شرقی: 

ترجیح دادیم نرویم. تا این‌جا جان به در بردیم. باقی را شاید این‌گونه خوش‌اقبالی نصیب نشد.... 

 

این‌ها مشاهدات بنده است از یک شب در یک میدان مرکزی این شهر. این همه شب را در این همه میدان و محله فرعی این کلان‌شهر خود بخوان‌اید... 

 

 

نظرات 40 + ارسال نظر
محسن باقرلو شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:12 ب.ظ

تیتر هوشمندانه ای بود حاجی آقا ...

سلام آقا...
ارادت‌مندیم بی‌انداره...

کلاسور شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:51 ب.ظ http://celasor.persianblog.ir

اوضاع از این هم خرابتره، وقتی فردوسی این باشه مناطق خاموش تر شهر ببین چیه

سلام رامین جان...
دقیقا...

نیما شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:05 ب.ظ

تمام شهر های دنیا همچین میدان هایی دارند...
فقط شاید ایران رتبه ی اول رو در تعداد میادین متبرکه دارا باشه...

سلام نیما جان...
شاید در خیلی جاها از این دنیا هر چیز به جای خود باشد...

فرشته شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:52 ب.ظ http://houdsa.blogfa.com

واو...چی میگذره زیر پوست این شهر...

سلام...
غم‌انگیز است و وحشت‌‌‌ زا...

دل آرام شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:59 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

به واسطه قرار داشتن دانشگاهم در اطراف تهران ، گاهی مجبور بودم ، 5:30 صبح از خونه بیرون بزنم تا به کلاس 8 صبح برسم . دیدم بعضی از این تصاویر رو متاسفانه ...

سلام...
این‌طور یک‌ جا و عیان دیدن شاید دردناک‌تر باشد...

آوا شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:32 ب.ظ

اوه....چه تفاوتیه بین اون تایم و۶-۷
ساعت بعدش..چون چند وقتیه بر
حسب کارم فردوسی خیلی
گذرم میخوره.البته ۸ صبح.......
کاش یه جای دیگه بود...........
یه میدون دیگه...........طفلی
فردوسی و رستم و سهراب
و سیاوش و حماسه های
زیبای امروزیشان............
یاحق...

سلام...
شاید همه ساعت ها همین وضعیت باشد همه جای شهر. آشکار و پنهان دارد...

دکولته بانو شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:22 ب.ظ

وااااااااای ... ترسیدم واقعا ... چه خبره تو این شهر !؟ ... اگه تو ننوشته بودی می گفتم همش دروغ و چرت محضه !!! ... فکر نمی کردم انقدر علنی باشه ...
سلام مهدی جونم ... دیشب خیلی جات خالی بود عزیزم ... دلم برات تنگ شده حسابی ...

سلام مریم بانو...
ما هم دل‌تنگ‌ایم زیاد...

آرشمیرزا یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:54 ق.ظ

مهدی جان از تو بعید بود!!!!
بابک مدتیه مشکل مالی داره و نیمه شبا گوشه ی شمال غربی میدون فردوسی کاسبی می کنه .
روزای فرد هم سر تخت طاووس وامیسته


نباید اینجوری حرف می زدی برادر!

.

سلام بر آرشمیرزا...
خیلی ارادت‌مندیم قربان...

امیر شبتاب یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:27 ق.ظ

قرار بود این مشاهدات و گردشهای شبانه با لباس مبدل و محرمانه باشه حضرت والا
ایندفعه دیگه باهات نمیام .از وقتی آشکارش کردی دیگه واقعاً تأمین جانی نداریم.خدا کنه تو NASA و CNA نگفته باشی!

سلام امیر خان...
گریبایدوف در cctvگفته. دیگر همه می‌دان‌اند...

دکولته بانو یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:38 ب.ظ

عزیزم یه تماس با من بگیر لطفا ...

مجید یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:11 ب.ظ

سلام آقا مهدی جان. خیلی افتضاح شده اوضاع. من هم از این صحنه ها زیاد دیدم تو این شهر. خدا به خیر کنه عاقبتمونو

از خاک کمتریم یکشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:44 ب.ظ

انداختیمان یاد این تک‌گویی از حاجی واشنگتن:
از آقای بازیگر، در فیلم ایرانی ترین مرد سینمایمان، حاتمی:
فکر و ذکرمان شد کسب آبرو، چه آبرویی، مملکت ‌رو تعطیل کنید، دارالایتام دایر کنید درست‌ تره. مردم نان شب ندارند، شراب از فرانسه می‌آید، قحطی است، دوا نیست، مرض بیداد می‌کند، نفوس حق‌النفس می‌دهند، باران رحمت از دولتی سرقبله عالم است و سیل و زلزله از معصیت مردم. میرغضب بیشتر داریم تا سلمانی. سر بریدن از ختنه سهل‌تر. ریخت مردم از آدمیزاد برگشته، سالک بر پیشانی همه مهر نکبت زده، چشم‌ها خمار از تراخم است، چهره‌ها تکیده از تریاک.....

سلام جان رفیق...
وصف‌الحال روزگاران رفته است بر این ملک و ملت که گویی تمامی‌اش نیست...

محسن باقرلو سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:46 ب.ظ

حاج آقا
به محضر سلاطین موسیقی جسارت نباشه ها
فقط محض مزاح و امبساط خاطر ! :
http://img4up.com/up2/90065287981065572460.jpg

سلام آقا...
دل‌تان شاد که شادمان فرمودید...
شما خود سلطان‌اید به عالم شعر و موسیقی...

سحر دی زاد چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:33 ق.ظ http://dayzad.blogsky.com/

فکرم پریشان شد...

سلام...
خاطرپریشانی کم‌ترین عکس‌العمل ماست در برابر این همه شاید...

محبوب چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:26 ب.ظ http://mahboobgharib.blogsky.com

واااااااااااااااااااای ... من خودم همین جوری از تهران و این زیر پوستیاش می ترسم ... دیگه حاج آقا که اینا رو دیدن و نوشتن، بدحال تر و نگران تر شدم

سلام محبوب خوب...
شما نترس‌اید بانو. تهران بی‌قرار قدم‌های شماست. کاش پر شود این شهر از امثال شما...

پیشی پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:04 ب.ظ http://pishinebesht.blogsky.com

جنسیت چه اهمیتی دارد وقتی هویت اش گم شده است؟

سلام پیشی خان...
یقین می‌دانی هویت‌اش گم شده است؟

....... جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:48 ب.ظ http://www.alefsweb.blogsky.com

شما تو میدون فردوسی ،نیمه شب دیدی ،من میدون ولیعصر ساعت سه بعدالظهر .هیچ کس هم کاری نمی کرد همه رد می شدن سر تکون می دادن .از همون قماش ادمها که با سیخ افتادن به جون صندوق صدقات.
یکی نبود دست بکنه تو جیبش بگه برادر بیا ول کن صدقات مردم رو حتی خود من
شما تو میدون فردوسی نیمه شب دیدی من دیروز زیر پل سید خندان ساعت 12 ظهر همون ادمهایی رو دیدم که بساط وافور و نگاریشون براه بود .
جالبترش می دونی چیه دو قدم (باور کن دو قدم ) اون ور تر گشت ارشاد بود و داشت خلق الله رو ارشاد می کرد .

سلام دوست...
متاسفانه کامنت‌دانی این پست پر شده از کامنت های دوستانی که قریب همین صحنه‌ها را دیده‌اند...

پریسا شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:16 ب.ظ http://parisaeftekhar.blogfa.com

زیر پوست رو باید شکافت و با میکروسکوپ بررسی کرد ولی زیر پوست این شهر و این کشور به قدری گندیده هست که اثرات این عفونت به رو اومده و عیان و آشکار می شه دیدتش

سلام بانو...
مع الاسف همین طور است...

ته مانده های یک مرد یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:04 ب.ظ http://tahmandeha.blogfa.com

شبها کلاغها مسخره نمی شوند
شب بهترین بخش زندگی کلاغهاست...

سلام دوست...
قدمت به خیر...
گزارشی بود تنها...

ماژنتا معشوقه ای که تنها ماند! چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:34 ب.ظ http://donyaye1nafare.blogfa.com

یعنی می شه یه روز همین پست رو با همین جهت های جغرافیایی بنویسین ولی با صحنه هایی 180 درجه متفاوت! یعنی همچین روزی میاد؟!
درد داشت...

سلام...
ما که امیدمان نیست. شما هست؟

نوتریکا پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:18 ق.ظ http://notrrika.blogfa.com

رقاص که باشی، دیگر آهنگ خاصی معنی ندارد
باید با هر آهنگ برقصی
و این روزها
زیر پوست این شهر
چه بد آهنگهایی می‌زند روزگار، و من و تو و او ... هر روز برایش میرقصیم!

نوتریکا پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:20 ق.ظ http://notrrika.blogfa.com

سلام
پست دردناکی بود و متاسفانه حقیقت محض
و درد را از هر طرف که بنویسی درد است
خوشحال میشم به "من بی او" سر بزنی.
شما رو با نام "سیاه مشق" لینک کردم.
موفق باشی.

سلام دوست...
چشم. خدمت می‌رس‌ایم...

گیل دختر پنج‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:35 ب.ظ http://barayedokhtaram.blogfa.com

و صدها گوشه و میدون و کوچه و محله ... و هزاران هزار داستان و هزاران غم و اندوه که از دیدن این صحنه ها و شنیدن این داستانها بر دل میشینه ... هزاران هزار لحظه ای که انسانیت به حراج گذاشته میشه ...

نوتریکا شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:56 ب.ظ http://notrrika.blogfa.com

سلام
بروزم
ممنون میشم یه سر بزنی

نشیمنگاه دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:26 ب.ظ http://neshimangah.persianblog.ir

شب بخیر تهران

مهربان جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:46 ب.ظ http://mehrabanam.blosky.com

چه عکس جالبی گذاشتی...
من الان دیدم

نوتریکا شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:54 ب.ظ http://notrrika.blogfa.com

سلام
ممنون که به حماقت دوست‌داشتنی سر می‌زنید
بابت اینکه دیر خدمت رسیدم معذرت میخوام، به دلیل کسالت و بستری بودن به نت دسترسی نداشتم.

حماقت دوست‌داشتنی بروز شد.
منتظرم.

ریما شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:51 ب.ظ http://www.f-silvana.blogfa.com

سلام دوست ..
در وبلاگ آشوب نوشتید می فهممت .. می دانم ات .. و چه خوب که او را می فهمید و شاید چون مثل او مردید ولی کاش کمی انسان باشید .. دیدم که دوستید آمدم تا نشانی جایی را به شما بدهم که مدت کوتاهیست دلتنگی هایم را بی قراری هایم را در آن کلمه می کنم .. سر در این خانه تصویر همان چشم هایست که روزی آشوب برایش نوشت
پلک نزن ریما
خورشید زیر سوال می رود
بله آقا چه خوب که شما می فهمید اما من هنوز نفهمیدم بعد از دو سال که در گوشم شعر خواند و شب هایم را نوازش شد کجا رفت آنهم بی هیچ دلیلی و تنها نمی دانمی تحویلم داد و یک خداحافظی سرد و من ماندمو سیلی هایی که به صورت عشقم زدم تا پیش دیگران سرخ بماند
من نفهمیدم این که گفت دلیلی ندارم فقط دیگر دوستت ندارم یعنی چه آنهم حالا که من ریمای پر غرور تمام قد در برابرش خم شدم و خودم را تسلیمش کردم همسرش شدم جز مهربانی از من ندید و جز وفا.. من هنوز نفهمیدم آقا باید با خاطره های کشنده چطور کنار آمد من هنوز بلد نیستم درد که کشیدم زخم که خوردم از عشق به تنفر برسم من بلد نیستم آقا دوستش دارم حتی اگر نامردترین موجود جهان باشد .. من نمی فهمم اما انسانم ..
این هم آدرس خانه ی جدیدم فقط لطفا کامنت مرا عمومی نکنید لطفا
www.succor.blogfa.com

el2ra2 دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:13 ق.ظ

پیکت را بنوش رفیق!
به سلامتی فاحشه ی شهرمان
که جز خود
کسی را نفروخت . . . !

نوتریکا دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:01 ق.ظ http://notrrika.blogfa.com

سلام مهدی جان
روز بخیر

"فکر می‌کنم خدا زن است" ....

بروزم و منتظر

نوتریکا چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:19 ق.ظ http://notrrika.blogfa.com

سلام مهدی جان
صبحت بخیر

"مگسی را کشتم" ...

بروزم
ممنون میشم سر بزنی
منتظرم

riraa جمعه 9 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:42 ب.ظ http://www.sootepayan.blogfa.com

talkh bod

نوتریکا شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:38 ب.ظ http://notrrika.blogfa.com

سلام آقا مهدی
روز بخیر
ممنون از حضور و اظهار لطفتون
بروزم و منتظر حضور شما
ممنون

نوتریکا چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:17 ق.ظ http://notrrika.blogfa.com

مــبارکم باشه شــب تولــدم
چقد شلوغه، خودمم و خودم
یه کارت تبریک چندتا شمع خاموش
خــودم گــرفتم خـــودمو در آغـــوش

سلام
بروزم و منتظر حضور شما
ممنون

مترجم دردها یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:10 ق.ظ http://fenap.blogsky.com

در گرماگرم گپ و گفت با دوستی نازنین،کسی به گدایی می آید که دو دست ندارد و عرض شانه اش آنقدر کم که گویی بدنش را فشرده کرده اند و پوستش از شدت ایستادن در آفتاب سیاه سیاه شده و ظاهری به غایت امر پژمرده

...
..
.

چند دقیقه ای به سکوتی خفه کننده می گذرد...

مترجم دردها یکشنبه 18 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:18 ق.ظ http://fenap.blogsky.com

نوشته ات باعث تازه شدن داغ دلم شد.کامنتم را قدری ویرایش کردم و شد پستم

نوتریکا شنبه 24 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:11 ق.ظ http://notrrika.blogfa.com

سلام مهدی جان
ممنون از حضور و اظهارلطفت
بروزم و منتظر حضور شما
موفق باشید

فاطمه شمیم یار پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:07 ق.ظ

سلامم جناب پژوم عزیز
....تا کی بتوان جان بدر بردن معلوم نیست جناب....
...دیالوگی که هم جناب غبار عزیز نوشتن اینجا خیلی وصف حال نوشته ها و روزگار حاله انگار...

افسانه پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:56 ب.ظ http://gtale.blogsky.com/

سلام

واقعا تاسف انگیزه در چه جامعه ای داریم زندگی می کنیم حالا اینها به چشم دیدن ها بودند ببینید در خفا چه می گذرد

شازده کوچولو جمعه 30 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:24 ب.ظ http://www.shazdehkocholo.blogsky.com

بی خیااااااااااااااااال یعنی در این حد؟

سلام...
خیالی نیست...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد