روزها از پس هم می آیند و می روند. به سادگی و آسانی تمام می شوند و روزی دیگر...
نگاه که می کنی بچه ها جوان شده اند و جوان ها سال خورده و سال خورده ها... گویی راه ات را نشان ات می دهند. که تو هم می روی با این گذر زمان و هیچ نمی فهمی که چه زود پا در راه نیستی نهاده ای...
فرصت کوتاه بود و سفر جان کاه
اما یگانه بود و هیچ کم نداشت
به جان منت پذیرم و حق گزار
چنین گفت بامداد خسته...
واقعا همینطوره که می گی مهدی جان ... چه روزهای کسالت بار و خسته کننده و بدی ... که ذره ذره له شدنتو به چشم می بینی ... کاش زودتر بگذرن ... حالا که قراره نفهمیم چه زود پا در راه نیستی نهاده ایم ...
سلام مهدی جان ...
بعضی ها زود و بعضی دیر میفهمند ...
بعضی ها هم هیچوقت نمیفهمند ...
راستی
.
.
.
فردا یا پس فردا امانتیتو برات میارم ...!
گاهی چه زود دیر می شود
بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین ...
خیلی کلیشه ای وقتی می گن بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین! اما بازم وقتی بهش فکر می کنی می بینی در عین کهنگی حقیقتش بکر و تازه اس!
حالا که درگیر سرسام شهرنشینی شدیم می تونیم بر لب جاده هم بشینیم و گذر عمر ببینیم! همون راه نیستی!
ببخشید من اصلا ندیدم محمد این جمله رو نوشته!

جسارت نشه!
به تاراج بردن تمام روزهایمان را شادیها را
غم میکارند بر در هر دل
گذشت و میگذرد اما به سخترین شکل ممکن
و زمان که بی رحمانه میمیرد و ما را با خود به قعر می کشد
سلام بر آقا مهدی عزیز و دوست داشتنی
حقیقت زندگی همینه که گفتی
هیچکس متوجه نمیشه داره به آخر راه میرسه
شاید اینجوری بهتر باشه
ما هم منت پذیریم و حق گذار
هرچند فرقی برای آنکه می اورد و می برد ندارد این حق گذاری
فرصت هاکوتاهتر از اونیه که آدم میتونه
تصورشو بکنه----->آنی وتنها آنی
کاش بهای جوونی به بزرگی
وسالخوردگی هنگفت
نباشد.کاش. چون
چنین عمری
مفتش نیز
گران است
یاحق...
گاهی که برنامه های نجوم رو از تلویزیون میبینم و اعداد و ارقام نجومی و سال نوری و اینها رو میشنوم با خودم میگم کل عمر ما آدمها در مقایسه با این اعداد و ارقام یه لحظه هم نمیشه.
سلام عزیز
به قول شاعر:
عمر گران میگذرد خواهی نخواهی
سعی بر آن کن نرود روبه تباهی
مطلب دل را طلب از سوی خدا کن
زانکه بود رحمت او لا یتناهی
حضرت پژوم عزیز
این یگانه بودن و هیچ کم نداشتن
با نیستی خطاب کردن راه
در تضاد است ها !
سلام مهدی عزیزم. من این روزها متحول شدم و خیلی بهترم. فرصتی شد می یام گپ می زنیم.
یادش بخیر پارسال همین موقع ها بود که "در آستانه" رو می خوندیم و با هم زمزمه می کردیم کنار حوض ماهی ها که سخت شیفته اش شده بودیم ... یادش بخیر ..
سلام.بعد مدتها اومدم به وبلاگتون .اونم خیلی اتفاقی واین پستتون انگار کاملا حرفای دلم بود گفتم نظری هم بزارم بد نیست .خوبین شما ؟ما رونمیبینید خوش میگذره ؟
سلام جناب پژوم ...
به رود زمزمه گر گوش کن
که می خواند سرود رفتن و رفتن و برنگشتن ها ...
چقدر قشنگ گفتید اینجا رو که : چه زود پا در راه نیستی نهاده ای ...
از همین روزی که "هست" شدیم ، قدم در راه "نیستی" گذاشتیم ... چقدر عجیب و چقدر تلخ !
پاینده باشید ...
آقا
اون وبلاگ کوچه باغ
که گفتم غزلهای محشری میذاره اینه :
http://koochebagh.blogfa.com
سلام دوران طلایی دوران ۲۰ تا ۴۰ سال من تو ۳۵ سالگی اینو فهمیدم حیف روزهایی که ندانستم چه کنم حیف
سلام آقا مهدی عزیز
آقا شما که آپ نمیکنی ولی این دلیل نمیشه ما سلامی عرض نکنیم
ایشاا... سلامت باشی