یادمان نرفته باشد که قهرمانان مان به بندند و ما روزگار میگذرانیم. کاش بی یادشان نباشیم و روزگارمان بی هوده نگذرد که برای ما به بندشان افکنده اند و به پای آن چه ما میخواستیم و به ظاهر دست مان نداد نشسته اند...
حنجره مردان سبز زخمی فریادهایی ست که برای آزادی سردادند و این روزها، به خیال، دهان هاشان را بسته اند... یادمان نرود...
می دان اند و می دان ایم که این سیلاب را سر باز ایستادن نیست. این روزها آهسته تر راه می پیماید اما پیوسته... روزی که چندان دیر هم نیست صخره شکن خواهد تاخت. نظری اگر به تاریخ افکن ایم چندان دیر و دورمان نمی نماید...
شاید همین تنها یاد کردن و گفتن کافی نباشد اما بی شک لازم است و باری به دوش ما که مانده ایم و هنوز دهان مان را نبسته اند...
درود بر دو رهبر سبز آزادی
مهدی عزیز
اینجا که رسیدم :
روزی که چندان دیر هم نیست صخره شکن خواهد تاخت
پشتم مور مور شد ...
هنوز دهانمان رو نبسته اند
من آن روز را انتظار میکشم حتی روزی که دیگر نباشم.
سلام عرض شد..
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید..
امیدوارم اونقدر باشم که اینروز رو ببینم.که دیگه نشنوم
ازون شکنجه ها و بیخبریای لعنتی..که تموم
بشه این کابوسای شووووم
یاحق...
سلام رفیقم. خیلی خیلی مهربونی که به یاد یاران دربند هستی. دوستت دارم.
اندکی صبر سحر نزدیک است
سلام مهدی جان ...
شجاعت و ایستادگی این دو نفر واقعا قابل ستایشه ...
و متاسفانه دارن فراموش میشن ...
سلام و حال شما چطوره؟
چه خوب که به یاد این یاران دربند هم هستی..
مهدی رفیقم کجایی که بدجور دلم گرفته و درمان نمی شود...خرابم...خراب.
سلام
به قول نانوشته های یک ناشناخته این ها از شرافت نداشتن ایرانی جماعت است. همه برگشته ایم سر زندگی اسف بارمان و مدام غر می زنیم. انگار نه انگار چند ماه پیش ادعا می کردیم چنین و چنان می کنیم. این رخت عافیت که از آن دست نمی کشیم، همچون رخت چرک الودی است بر تنی سوخته که اندکی بعد نمی توان از زخم ها جدایش کرد.
مهدی جان یه کار خیلی خیلی مهم دارم. کی می تونی بیای یاهو؟
یه روز خوب میاد ...
مهدی جان ؟ ... یادت رفت شعرتو برام بخونی ... الان که دوباره کامنتتو دیدم ... دپ شدم ... یادت نره دفعه ی دیگه که همو دیدیم برام بخونیش ... دیروز و امروز فوق العاده بود عزیزم ... مرسی ...
مهدی جانم من امشب می رم بیرون و نیستم... خبرت می کنم کی بیایم یاهو.
درود بر آزادی ....
اندکی صبر سحر نزدیک است