برای روزی که می گوی اند به دنیا آمده ام...



من بیست و هفت سال خودم را دویده ام

تازه به نقطه ی نرسیدن رسیده ام

می ترس ام از خودم که شبیه ام به هیچ کس

از ترس توی آینه آدم ندیده ام

حتی حواس پرتی ی من مضحک است که

دیروز کفش لنگه به لنگه خریده ام

من که خودم نخواستم عا شق شوم،فقط

حالی نمی شود به دل ورپریده ام

این لقمه هم برای مگس ها،نخواست ام

یک عنکبوت مرده ی درخود تنیده ام

###

این دردهای مسخره تقدیر من نبود

من بیشتر از آن چه که باید کشیده ام

بابا ول ام کنید! سرم درد می کند

حتی هوای دور و برم درد می کند

زیر فشار طعنه و گوشه کنایه و

زخم زبان تان کمرم درد می کند

از اینکه گفته اید تو شاعر نمی شوی

مضمون شعرهای ترم درد می کند

نامه رسان عشق شما بوده ام، اگر

تا استخوان بال و پرم درد می کند

پس هیج جا نمی روم؛ آخر نمی شود

پاهای مانده از سفرم درد می کند

دیگر قسم نمی خورم، از بس که خورده ام

روح شکسته ی پدرم درد می کند

###

طبل چرندیات نکوبید،بس کنید!

سلول های مغز سرم درد می کند...





پی نوشت: شاعر را نشناخت ام. بی نام و نشان سروده بود. فقط نام (محمد علی) زیر شعرش بود...



نظرات 23 + ارسال نظر
هاله بانو چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:36 ب.ظ http://halehsadeghi.blogsky.com/

چقدر درد داشت این شعر ...
قشنگ بود

حبیب چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ب.ظ http://artooni.blogsky.com



حبیب چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ب.ظ http://artooni.blogsky.com



دردمون رو تازه کردی دوباره رفیق



الهه چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:19 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

سلام...
شعر خیلی قشنگی بود...پر بود از غم...از حس له شدگی...کاش این رو برای روزی که میگن به دنیا اومدین نمینوشتین...کاش این شعر وصف حالتون نبود...الهی روزی بیاد که لبخند به لبتون باشه و دلتون آروم ...

علیرضا چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:28 ب.ظ http://yek2se.blogsky.com/

حتی هوای دور و برم درد می کند
فقط همین یه سر بسه !


تولدت مبارک رفیق

فرناز چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:41 ب.ظ http://www.zolaleen.persianblog.ir

تلخ بود و آدم است دیگر..گاهی و حتی بیشتر از گاهی تلخی ها را دوست دارد!
مبارکه آقا!

تیراژه چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:47 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

سلام جناب پژوم
چقدر"درد" و "نه" آوار شد بر سرمان در این پست
حسرت یک پست سر خوشانه از شما مانده به دلم

تیراژه (مهرداد) پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ق.ظ http://www.teerajeh.persianblog.ir

سلام!

خیلی قشنگ بود! و متفاوت!

مخصوصا اونجا که میگه بابا ولم کنید!

پیشی پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:43 ق.ظ http://pishinebesht.blogsky.com

حاج آقا حتما ملتفت هستید که یادداشتی که در این وبلاگ می گذارید، حتی اگه شعر و یادداشتی از دیگری باشه، بازهم قراره وضع و حال فعلی شما رو نشون بده ... یعنی می خوام بگم در این حد؟! "من عنکبوت مرده ی در خود تنیده ام" و "بابا ولم کنید"؟!

کیانا پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:46 ب.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

خیلی قشنگ بود...

آوا پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:18 ب.ظ

سلولهای مغز دلم درد می کند
ساعت به ساعت زمانه شکنج می کند
آرامش ٍ خیالی ٍ دل غمینی که صبر می کند...


فقط همینا یهویی الان
اومد تو ذهنم که
بگم..باقیش
میمونه تو
دلم مث
......
یاحق...

محسن باقرلو پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:15 ب.ظ

آره منم مث تیراژه ...
خیلی منتظر یه نوشتهء سرخوشم از شما مهدی جان ...

سهبا پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:12 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام آقا مهدی عزیز . وقتتون بخیر . هر چی فکر کردم تولدتون کی بود یادم نیومد ! پس اگه امروزه , تولدتون مبارک . اگه نه که بگذارید به حساب ....
شعرهم ...
حتی هوای دور و برم درد می کند...
مضمون شعرهای ترم درد می کند
تا استخوان بال و پرم درد می کند
بابا ولم کنید .... سرم درد می کند ....

وانیا شنبه 25 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:04 ب.ظ http://BFHVANIYA.BLOGSKY.COM

جناب پژوم نمیدونم چرا همه میخان که خوب باشی و خوب و شاد بنویسی
اما حست اینه نمیشه کاریش کرد
شعر رو خوندی و عجیب به دلت نشسته که نوشته اینجا
روح شکسته ی پدرم درد میکند
بنویس
فکر کردم تولدته
این دردهای مسخره تقدیر ما نبود

مکث یکشنبه 26 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:08 ق.ظ http://maks2011.blogsky.com

سلام مهدی جان. چه خوب که هستی رفیق و من هنوز خسته و درمانده که می شوم خواب می بینم دارم برایت غزل می خوانم و این خواب تسکینم می دهد. باور می کنی؟

دکولته بانو دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:09 ق.ظ

مهدی عزیزم ... چه شعری ... پر از دردهائی که شاید هر روز با خودمون مرورش می کنیم و مرورش هم آرامش رو ازمون می گیره ... امیدوارم خوب باشی رفیق ... امیدوارم ... امیدوارم ...
همیشه ممنون محبت و لطف هاتم عزیزم ...

کوالا دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ق.ظ http://www.kouala.blogsky.com

زیبا بود خیلی

راستی لینک صوتی اشعارم را در بلاگ گذاشتم

محمدرضا رضوانی دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:20 ب.ظ

خواندنی مثل همیشه . . .

هیشـــکی! چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:30 ب.ظ http://www.hishkii.blogsky.com

سلام عزیز...
من بیست و هفت سال خودم را دویده ام
تازه به نقطه ی نرسیدن رسیده ام..

همین اول راه خشکم زد ..دم در اینجا میخکوب شدم ! حل شدم تو خودم ...این شعر رو انگار خودم گفتم...هر چی بیشتر میخونم بیشتر میشینه به دلم...

تیراژه جمعه 31 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:07 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

سلام جناب پژوم
چشم انتظاریم
به روز نمیفرمایید؟

مکافات شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:13 ب.ظ http://www.kalame.blogsky.com

sسلام عزیز نه شما گفته بودید یار عیسوی مذهب ومن گفتم یار قدیم ما عیسوی مذهب بود در هر حال کاش به جای سلول های مغز سرم گفته بودید سلول های سرم ولی شاید وزن کم می آورد زیبا بود مرسی

پرچونه یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:30 ق.ظ

چه درد طنزآمیزی...
اینجور دردا می چسبه ... حداقل بیانش به این صورت بیشتر حال میده تا حال بگیره

الهام جمعه 16 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 01:26 ب.ظ

سلام شاعرش محمد علی پورشیخعلی از شهر مرودشت استان فارسه یه شاعر خوب اما گمنام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد