ویرانی...



روزها از پس هم می آیند و می روند. به سادگی و آسانی تمام می شوند و روزی دیگر...

نگاه که می کنی بچه ها جوان شده اند و جوان ها سال خورده و سال خورده ها... گویی راه ات را نشان ات می دهند. که تو هم می روی با این گذر زمان و هیچ نمی فهمی که چه زود پا در راه نیستی نهاده ای...


فرصت کوتاه بود و سفر جان کاه

اما یگانه بود و هیچ کم نداشت

به جان منت پذیرم و حق گزار

چنین گفت بامداد خسته...






هزاران بار خداوند را سپاس که خبر‌


در گذشت آقای عزت الله سحابی 


تکذیب شد...


برای سلامتی بزرگ مرد هرچه


می‌توان‌اید خداوند را بخوان‌اید.


   









یاد بعضی نفرات...

دست دوستان به قلم رفت و چه خوش گفت اند و سرودند. دست خودم اما گویی با نوشتن و سرودن هزار سال است که قهری تلخ کرده. سراغ شعر سهراب رفت ام که خیلی هم دوست اش ندارم. اما این را خوب سروده و به دل می نشین اد. یاد کوچ فروغ فرخ زاد بوده گویا و ما هم به یاد کوچ عزیزی نشسته ایم که فروغی جاودان است برای‌مان...


بزرگ بود...

و از اهالی امروز بود ...
و باتمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید
صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد
و دست هاش ، هوای صاف سخاوت را ، ورق زد
و مهربانی را ، به سمت ما کوچاند
به شکل خلوت خود بود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را برای آینه تفسیر کرد
و او به شیوه باران پر از طراوت تکرار بود
و او به سبک درخت
میان عافیت نور منتشر می شد
همیشه کودکی باد را صدا می کرد
همیشه رشته صحبت را به چفت آب گره می زد
برای ما یک شب
سجود سبز محبت را چنان صریح ادا کرد
که ما به عاطفه سطح خاک دست کشیدیم
و مثل یک لهجه یک سطل آب تازه شدیم
و بارها دیدیم
که با چه قدر سبد
برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت
ولی نشد که روبروی وضوح کبوتران بنشیند
و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما میان پریشانی تلفظ  درها
برای خوردن یک سیب
چه قدر تنها ماندیم...





پی نوشت: یادم میاد، فریادم میاد را حتما بخوانید...




 

فردا برای عرض تسلیت و یادبود شیرزاد عزیزمان گرد هم  

 

می‌آییم...  

 

 

 

آدرس: 

میدان آزادی. طرشت. بلوار مهدی صالحی.چهارراه طرشت جنوبی. خیابان لطف علی. خیریه شندآبادی‌ها  

ساعت ۶ تا ۸ عصر 

انا لله و انا الیه راجعون...



مجال بی رحمانه اندک بود

                                     

                               و واقعه سخت نامنتظر...



شیرزاد طلعتی نازنین ‌درگذشت...   


 

   به همین سادگی و غم باری...



پی نوشت: به همراه دوستان عصر برای تسلیت می رویم خدمت مریم بانو. خواست اید همراه مان شوید تماس بگیرید