باران که می زن اد...
به باران که می زنی...
هیچ می دانی که دیگر دل ام را گرو نداری؟
خمار آلوده چشم
پنجره ام را به خیابان ات که می گشای ام
رد پایی نیست
،نه خانی آمده
نه خانی رفته،
کوچه ام آرام و بی صداست
و تو انگار نیامده بودی
_ نبودن ات این را نجوایی می کن اد به گوش ام _
از کوچه خاکی های باران خورده بوی تو می آم اد
موسیقای گام های تو بود صدای اش
که دیگر نیستی…باران که می آم اد
تو که می آم ادی
و من که می رفت ام برای هر گام رفتن ات
اکنون ایستاده ام چون سنگی بر گذرگاه
پای ام نزنی عابر شبانه کوچه های ام!
که از یاد می بری ام...
از یاد برده ای ام...
از یاد می روی ام...
از یاد...
از یاد...
از یاد...
salam che ziba bud
خودتون گفتین جناب پژوم؟
خیلی قشنگ بود
بیخودی یاد آهنگ ستار افتادم
بوی بارون...بوی خاک
بوی خیس تن تو ...
مثه برگی که داره می بردش باد
دارم از یاد تو می رم!
البته این قسمتش که نوشتی دیگر دلم را گرو نداری
منو یاد یکی از شاهکارهای ادبی معاصر انداخت :
روزی که دلت پیش دلم بود گرو
دستای منو سخت گرفتی که نرو
حالا که دلت به دیگرون مایل شد
کفشای منو جفت نمودی که برو
بیا حالا دلمو پس بده تا برم
بیا جدا بشیم دست بده تا برم
.
.
نیوشیدن این قطعه ی ادبی با صوتِ ملکوتی استاد احمد آزاد
( که پیش از این قطعه ی مشهور پیرهن صورتی را به تحریر آواز دزآورده اند ) لذتی مضاعف به نیوشای اثر جا می کند تا اندکی قریب به دسته!
.
میدانم که حضرتعالی تابحال به آسکاریس های کامنتیک این حقیر در وبلاگتان عادت ندارید لذا اینک که به لطف این لیالی عزیز این مهم میسور گشته است برآن شدیم تا این طلسم را بگشاییم تا خدایی ناکرده بی ترکشی از ما گذرانِ بلاگنویسی ننمایید .که مباد چنین بادا!
.
اقرار می نمایم که ینده را از یک ضلالت عظیم رهایی بخشیدید و این اقدام شما مزید امتنان است . زیرا متوجه این کشف خطیر شدم که علاوه بر «زیر باران» می توان « به باران» هم زد.
باشد که امکنه های مجاز جهت این فعلِ حیاتی! به یمن تخیلات شاعران این مرز و بوم رو به تزاید گذارد. باشد که چنین بادا !
بادا بادا مبارک بادا
انشاالله تعالی مبارک بادا
کوچه تنگ می باشد نسبتاً
عروس قشنگ می باشد نسبتا
شاه ِ داماد عروس
چه سان مشنگ می باشند نسبتا
بادا بادا مبارک بادا
عروس محترمه لنگهای محترقه را به هوا دادند دادا!
.
ظن حقیر بر این استوار است که برای دشتِ نخست همین اندازه اکتفا می کند.
والسلام.
سلام عزیز..
با دل نوشته ات یاد این افتادم...
http://www.4shared.com/audio/4sRuwjcp/___-___.html
با این اوصاف من نمی دونم این نامجوی پدر صلواتی برای چی می خونه: «عشق همیشه در مراجعه است؟!»
این دلنوشته رو که میخونم
یاد هوای سرد اینروزا میفتم
بادهایی که تند تند میوزن و فقط سیلی میزنن
یاد زمین بارون خورده ای میفتم که همه مواظبن تا ماشینی که رد میشه خیسشون نکنه کسی بفکره این نیست که از عطر بارون سیر بشه
سلام....
"از یاد برده ای ام...
از یاد می روی ام..."
کاش وقتی از یاد کسی میریم،بتونیم از یادمون ببریمش....کاش اونم از یادمون بره....که نِمیره...نِمیره......
شعر قشنگی بود!
خودتون گفتین؟
"باران که می بارد تو در راهی.."
امان از باران هایی که میبارند و کسی در راه نیست..
.
.
.
شرمنده استاد ولی "می آمدی" با شیوه ی خاص نگارش شما اینجا خیلی اذیتم کرد..کاش یه روز بگید که چرا افعال و ضمایرشان اینگونه مینویسید.
سلام .
آخرش یاد این تصنیف قدیمی انداخت منو :
بردی از یادم
دادی بر بادم
با یادت شادم ...
باران را هر کس ترجمانی خاص دارد ... گاه به غم ، گاه شادمانی ... اما لطافت باران را همه مقرند و معترف .......
عیدتان مبارک بزرگوار .
سلام دوست
از حزین به تو، تقدیم:
" ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
صیاد رفته باشد، در دام مانده باشد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد"
همین.........
کاااش از یاد ببرندمان و بگذارند تابا
رفیق بامعرفت همیشگی خود
روزها را خوش بگذرانیم....
کااااش تنهایی،این مونس
بی غرضمان را از ماااااا
نگیرند..کااااااااااااااش
عادتمااااااان ندهند
به آمدن هاااااای
ناگه.کااااااااش
بروند.....یک
باااااااربرای
همیشه
یاحق...
عیدتون مبارک
هی ی ی ی ی ی ی
یه جوری بود این شعر
تلخ بود به نظرم
عیدت مبارک طاعات و عباداتت قبول
دیگه نیست.
اما حتی اگه بارون هم رد پاهاشو از خاک پاک کنه، از دلت پاک نمی شه
و من که می رفت ام برای هر گام رفتن ات
این جملت واسه وقتاییه که آدم اشتباهی دوست داره یا یه آدم اشتباهی رو دوست داره یا اشتباهی یه آدم دوست داره.......
خیلی قشنگ بود
سلام بر جناب پژوم
سوالی در مورد رسم الخط به کار رفته در نوشته های شما دارم:
چرا شناسه ی فعل رو به صورت جدا می نویسید؟
جدا نوشتن شناسه در زمان فعل "ماضی نقلی" هم به لحاظ رسم الخط توجیه پذیره ُ هم به چشم آشنا میاد...
ولی در سایر موارد این همزه ی اضافه شده به شناسه ی فعل اساساً خونده نمیشه...
در مورد مصدر "آمدن" اگر نون مصدر حذف بشه، نتیجه به صورت "آمد" در میاد و "دال" آخر مربوط به خود فعل هست... در صورتیکه در این نوشته به این صورت نوشته اید:
می آم اد
حالا فرض کنیم بخواهیم این رسم الخط رو برای ماضی نقلی به کار ببریم:
آم اده ایم!
یا مثلا:
می رو ام، می رو اند
به نظر من این شیوه ی نوشتن سرعت نوشتن رو کم می کنه و در سرعت خواندن هم اثر میگذاره... حتی توی وزن کلام و شعر هم خواننده رو به خطا میندازه....
البته شما خودتون صاحب نظرید...
مهدی عزیزم ... چقدر زیبا بود ... دلم خواست با لحن و صدای زیبای خودت بشنومش ... پس یکی طلب من ...
پای ام نزنی عابر شبانه کوچه های ام!
که از یاد می بری ام...
از یاد برده ای ام...
از یاد نمی روی ام...